Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری فارس از ایلام، «امروز ما می‌توانیم ادعا کنیم که مردم ایلام یکی از رو سپیدترین و پر افتخارترین مردم برای کشور در طول هشت سال جنگ تحمیلی هستند(از بیانات مقام معظم رهبری در سال ۱۳۶۸ در شهر ایلام)»

در فرهنگ اسلامى شهادت به عنوان یکى از والاترین ارزش‌ها، و مقام شهدا از بلند مرتبه ترین انسانها هستند؛ شهدایی که همواره آرزوى شهادت در سر مى‌پرورانند و از مرگ طبیعى در بستر بی زار بودند، و شهادت را هزار بار از آن برتر می‌دانستند و حاضر بودند ضربات زیادى بر پیکرشان وارد شود و شربت شهادت بنوشند ولى در بستر نمیرند، چرا که جان انسان بزرگترین هدیه الهى است و چه بهتر که این هدیه الهى نثار راه او شود نه این که در بستر مرگ به هدر رود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

تأمل در خاطرات شهدا باعث می‌شود درس‌های بزرگی جهت بهبود در وضعیت زندگی دنیا و آخرت را برایمان پدید آورد، شهدا قدم به قدم پیش رفتند و راه را برای ما هموار ساختند؛ وصیت اکثر شهدا را که مطالعه می‌کنیم به یک جمله شاخص می‌رسیم و آن هم «ولایت فقیه» است.

شهید مهدی موسی زاده

در اولین روز اسفند ماه ۱۳۴۶ در خانواده‌ای از عشایر ایل ملکشاهی، به دنیا آمد. خانواده موسی زاده که عشایر بودند و در سیاه چادر زندگی می‌کردند؛ یک سال بعد از تولد مهدی، خانه‌ای در روستای سیرانه ساختند و در آن جا ساکن شدند.

مهدی، تحصیلات دوران ابتدایی را در مدرسه وحدت روستای سیرانه گذراند و سپس برای تحصیل در مقطع راهنمایی به خانه علی اکبر فاضلی در شهر ایلام رفت. او در مدرسه دهخدا مشغول به تحصیل شد؛ مهدی سالهای اول و دوم دبیرستان را در مدرسه رازی شهر ایلام گذراند و در این مدت در خانه علی آزاد بود.

دوران دبیرستان، فعالیتهای سیاسی و اقدام علیه رژیم پهلوی

سال ۱۳۶۲ که مهدی وارد سال سوم دبیرستان می‌شد خانواده اش از روستای سیرانه به شهر ایلام نقل مکان کردند و در محله بانبرز ساکن شدند. مهدی هم زمان با تحصیل، در اوج تظاهرات مردم علیه رژیم شاهنشاهی، اقداماتی را به صورت گسترده در کنار برادران و دوستانش در روستای سیرانه انجام داد. در مقطع دبیرستان، به لحاظ علمی از دانش آموزان ممتاز مدرسه رازی شهر ایلام بود. او به همراه دوستانش فعالیت‌هایی نیز در اتحادیه انجمن های اسلامی انجام داد.

جبهه، شهادت و خاطرات شهید مهدی

هم زمان با شروع جنگ تحمیلی، برای رفتن به جبهه اعلام آمادگی کرد و با وجود مخالفت‌های مسئولین ثبت نام ( به جهت نگذراندن دوره آموزشی) با وساطت دوستانش، راهی جبهه شد. او در یازدهم اسفند ماه ۶۴ در قالب یک گردان ویژه از قرارگاه لشکر ۱۱ حضرت امیرالمومنین (ع) به ماموریتی اعزام شد که مقصد آن مشخص نبود و به صورت محرمانه انجام می‌شد. اما در اولین مرحله اعزام به جبهه، در منطقه پنجوین استان سلیمانیه عراق، در ارتفاعات کاتو از دشت شیلر روز دوازدهم اسفند ماه سال ۶۴ شهید شد.

علی سپید بر یکی از دوستان شهید مهدی با نقل قول خاطره‌ای می‌گوید:

چهاردهم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ در خانه دایی کیانی در خیابان فکری شهر ایلام نشسته بودیم. من و فاضل، فواد و عماد مشورت کردیم که روز بعد برای ماهی گیری به روستای گل گل سفلی برویم؛ روستایی که زادگاه من و مهدی بود.

روز بعد با تویوتای دو کابین عمو نور اسد، به روستای گل گل رفتیم و کنار مدرسه گل گل منتظر مهدی ماندیم. ما نه تور داشتیم و نه می‌توانستیم ماهی گیری کنیم. چند دقیقه‌ای منتظر ماندیم، مهدی با روی خوش و خندان آمد و به خاطر تأخیرش معذرت خواهی کرد. از سمت رودخانه گل گل به روستای أما رفتیم و تعداد زیادی ماهی صید کردیم. موقع صبحانه مهدی با مهارتی خاص از سرشاخه‌های درخت‌های بغل رودخانه چند تا سیخ چوبی برید، ماهی‌ها را تمیز کرد و آن‌ها را به سیخ زد و روی آتش گذاشت.

او بعد از صرف کباب به بچه‌ها گفت: این نعمت خداست که برای ما بنده‌ها خلق شده، وقتی که سیر شدید حتماً شکر گذاری کنید. مهدی پس از صبحانه دوباره شروع کرد به ماهی‌گیری. بعضی وقت‌ها که بچه‌ها ساکت بودند و هواس‌شان به ماهی گیری بود برای این که بچه‌ها را بخنداند، خودش را با لباس توی رودخانه می‌انداخت و فریاد می‌زد غرق شدم ! تا بچه‌ها به جنب و جوش بیایند و شاد شوند.

پس از ناهار نماز خواند. مهدی نماز اول وقت را به هر چیز ترجیح می‌داد، وضو می‌گرفت و با صلابت و طمانینه نماز می‌خواند، گویی در این دنیا و کنار رودخانه با بچه‌ها نبود، انگار به دنیای دیگر رفته بود. بعد از اتمام ماهی گیری، ماهی‌ها را با چهار پایی که مهدی از همسایگان گرفته بود، به روستا منتقل کردیم. وقتی که خواستیم از هم جدا شویم و ماهی‌ها را تقسیم کنیم، بسیار جدی می‌گفت که من سهم نمی‌خواهم. می‌گفت من این کار را کردم که به شما خوش بگذرد و بعد از آن که سهم ناچیزی از آن ماهی‌ها را برداشت، گفت: این سهم برای خودم و خانواده‌ام نیست، این ماهی‌ها را می‌برم برای همسایه‌ام که یک پیرزن نابینا و پیرمردی از کار افتاده هستند و اجاق خانه شان کور است.

مهدی ماهی را کباب می‌کرد، استخوان‌هایشان را جدا می‌کرد و با نان داغی که مادرش می‌پخت برای آن همسایه می برد.

به روایت از صید محمد موسی زاده: اوایل خرداد ماه سال ۱۳۶۱، مصادف با ماه رمضان بود. همراه محمد یارمحمدی، مرتضی ملکی، مادرم، همسرم و برخی دیگر از اقوام، برای برداشت محصول به زمین کشاورزی رفتیم، مردها مشغول برداشت بودند. پس از مدتی کار، میخواستیم برویم صبحانه بخوریم. مهدی را صدا زدم که او هم بیاید. اما مهدی گفت: صید محمد جان من روزه‌ام. از حرفش هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ از یک سو با آن گرمای طاقت فرسا، با سن کم، روزه گرفته بود و از طرفی به وی می‌بالیدم که اعتقادات محکمی داشت. گفتم: قبول باشه، کی نیت کرده ای؟! گفت: همراه دولت یار محمدی روز اول ماه رمضان در مسجد نیت روزه کردیم. مهدی همراه ما نیامد و گفت شما راحت باشید. کمی آن طرف‌تر از ما خود را مشغول کرد و دست و صورت خود را شست.

یکی از خصوصیات بارز مهدی توجه به نماز اول وقت بود و همیشه من و دیگر برادرانم را به این امر سفارش می‌کرد. روزه در گرمای طاقت فرسا خرداد ماه و در حین انجام برداشت و کار کشاورزی خاطره‌ای بسیار زیبا است که در ذهنم حک شده و به یادگار مانده است.

خاطره‌ای دیگر ...

روزی از روزهای دوران آوارگی، در مهر ماه سال ۱۳۶۳، ساعت دو بعد از ظهر تعداد زیادی سبد حمایتی از طرف مرکز هلال احمر شهر ایلام با یک دستگاه خاور، به روستای سیرانه ارسال شد. سبدهای حمایتی شامل کارتن های پر از موادی مانند: نان، روغن، چای، قند و مواد شوینده بودند؛ البته در بعضی از کارتن های اهدایی مردم طلا نیز پیدا می‌شد که نشان می‌داد مردم حتی از اهدای طلاهای خود برای پیروزی اسلام دریغ نکرده بودند.

مهدی از بالای خاور وسایل و کارتن ها را به مردم روستا تحویل می‌داد. به نزد مهدی رفتم و به او گفتم: من هم مثل بقیه، جنگ زده به حساب میام، از این سبدهای حمایتی به من هم تعلق میگیره؟ مهدی طوری که من ناراحت نشوم، به من نگاه کرد و با لبخند گفت: صید محمد جان شما نیسان داری و روزی ۲۰۰ تومان با آن کار می‌کنی. این سبدها برای مردم هستند و به شما چیزی تعلق نمی‌گیرد. او حتی به شوخی گفت: تا عصر هم این جا بمونی از این سبدها بهت نمی دم. آقای رفیع استوار که آن جا بود به این شوخی مهدی خندید و گفت: صید محمد دیدی که چطور مهدی حق را به حق دار می رسونه...! من و خانمم به آن جا رفته بودیم.

مهدی خانمم را صدا زد و گفت: مشهدی سمیه صبر کن. شما به گردن همه ما دین داری و در خانه برای رزمنده‌ها بسیار زحمت میکشی. بمان که اگر از بسته‌های حمایتی ماند و به تمام روستا رسید، یک کارتن هم به شما میدهم. نزدیکی‌های غروب که هوا داشت کم کم تاریک می‌شد، مهدی، خانمم را صدا زد و یک بسته به او داد. برای ما قابل افتخار بود که مهدی با توجه به سن کمی که داشت به بیت المال نگاه ویژه و اعتقاد محکمی داشت.

خاطره‌ای از هادی موسی زاده: زمستان سال ۱۳۶۳ روستای ماربره بمباران هوایی شد. مهدی که فعال انجمن اسلامی و هلال احمر بود، آن روز بعد از بمباران برگشت. از او پرسیدیم که چه اتفاقی افتاده است. با لحنی شوخی و خندان گفت اتفاقی نیفتاده است؛ خلبان یک سری بمب را خالی کرده اما خسته شده و رفته است! بسیار از این صحبت مهدی خندیدیم. مردم محله بانبرز می‌گفتند که هواپیماها و جنگنده‌های ارتش بعثی عراق، روستای ماربره و صالح آباد و شهر مهران را با خاک یکسان کرده‌اند. بعضی از تلفات سنگین صحبت می‌کردند و برخی دیگر با صحبت‌های خود بین مردم رعب و وحشت ایجاد می‌کردند، به همین خاطر مهدی بین مردم رفت و مردم را آگاه می‌کرد که مسئله این طور نیست و بمباران خسارت زیادی نداشته است.

او شایعات را به نحوی تکذیب می‌کرد و به مردم روحیه میداد و می‌گفت: نباید صحنه را خالی کنیم، باید در بین مردم باشیم و خود به میدان می‌رفت. مهدی نزد مردم محله بانبرز می‌رفت و به آنها آرامش می‌داد. از طرفی می‌خواست برای خود، خانواده و اهل محله قوت قلب ایجاد کند تا کسی سریعا محله را خالی نکند. با وجود این وقتی مردم می‌خواستند به روستاها پناه ببرند، خود مهدی به مردم کمک می‌کرد.

صید محمد برادر بزرگترم هم یک نیسان داشت و به مردم کمک رسانی می‌کرد. عصرها که صید محمد از کار بر می‌گشت مهدی از او می‌پرسید امروز چه کار کرده‌ای؟ چقدر کاسب شدی؟ صید محمد می‌گفت شکر! مهدی هم به او گوشزد می‌کرد که رعایت حال مردم را بکند و مراقب احوال آنها باشد؛ می‌گفت از خانواده‌هایی که نیازمندند و پولی ندارند پول دریافت نکن و بیشتر کمک کار ایشان باش.

خاطره‌ای دیگر از هادی موسی زاده/ رفع شبهات به سبک شهید مهدی !

سال ۱۳۶۳ به دلیل بمباران‌های پی در پی شهر ایلام توسط ارتش بعث، در روستای سیرانه مستقر بودیم. با توجه به موقعیت جغرافیایی روستا و به دلیل وجود پدافند و ضد هوایی کوه نخجیر، هواپیماهای ارتش عراق از بالای روستا عبور می‌کردند. به دلیل وجود دره عمیق و کوه‌های سر به فلک کشیده اطراف روستا، هواپیماها وقتی که به بالای روستا می‌آمدند ارتفاع را کم می‌کردند و ما به وضوح آنها را می‌دیدیم. چند نفر از اهالی روستا به حالتی اعتراض آمیز شکایت کردند که این جنگ و بمباران‌های پی در پی زندگی و رفاه را از همه گرفته است! شهید مهدی موسی زاده که موضوع را شنید، سریعاً به آنها گفت: این جنگ بنا به فرموده رهبر انقلاب، یک نعمت برای ملت ایران است شما هم اگر بدانید که این نعمت چه دستاوردهایی دارد نسنجیده حرف نمی‌زدید ! این موضوع جدا از سخن حکمیانه امام (ره) از جهت دیگر هم برای من جالب بود که در هر مسئله‌ای پیش می‌آمد برادرم مهدی واکنش و جواب‌های حکیمانه می‌داد و با توجه به سن کم ایشان این موضوع قابل تحسین بود.

مهدی و دوستان دیگر مرا به سمت اتحادیه کشاندند. من هم فعالیت‌هایی را در راستای اهداف اتحادیه و هلال احمر و خدمت به رزمندگان، مجروحان و مردم جنگ زده شهر ایلام و روستاهای اطراف انجام می‌دادم. من بعد از شهادت شهید مهدی، یعنی در سال ۱۳۶۵ هم در اتحادیه و هلال احمر فعالیت می‌کردم. یادم هست آن زمان یک خاور پر از سیب زمینی و تخم مرغ به من دادند و گفتند که به روستاهایی از میشخاص؛ طولاب بروم و هرکس که احتیاج دارد، کمک رسانی کنم. من هم حرکت کردم و در روستاها به همه اطلاع دادم.

نکته قابل توجه این بود که به هرکسی اطلاع می‌دادم، از سیب زمینی و تخم مرغ ها نمی‌بردند! آنها می‌گفتند که نعمت فراوان است و کسی تخم مرغ و سیب زمینی نمی‌خورند. بهتر بگویم به اکثر مردم اصرار می‌کردم که برای فرزندانشان ببرند و از آن ها استفاده کنند. آن روز تعداد محدودی از سیب زمینی و تخم مرغ ها را تقسیم کردم و شاید بیشتر بار خاور را سالم به منطقه سیرانه برگرداندم. این جا بود که به یاد جمله مهدی افتادم که سخن امام خمینی (ره) را تکرار می کرد که جنگ یک نعمت است...

 موضوع فعالیت های شهید مهدی موسی زاده در اتحادیه انجمن های اسلامی و امدادگری در هلال احمر برای ما مسئله ای جا افتاده بود و ما هم به نحوی درگیر این موضوع شده بودیم. چند روز قبل از اعزام برادرم به منطقه کردستان در بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴، هنگام غروب مهدی به خانه آمد و اعلام کرد که می خواهد به جبهه برود. من و پدر و مادرم از این موضوع ناراحت شدیم، به او گفتیم تو سن کمی داری و همین که در هلال احمر امدادگری میکنی، اجر جهاد و جبهه دارد. اما مهدی گفت می‌خواهد خودش را اثبات کند. او می‌خواست بداند که آیا از عهده امر خطیر حضور در جبهه و مقابله رو در رو با دشمن بر می‌آید یا خیر!

حضور در جبهه و شهادت...

مهدی گفت: من تصمیم خودم را گرفتم و میخواهم به جبهه بروم ! امروز درخت اسلام نیازمند آبیاری است و به حضور من و امثال من نیاز دارد، ما باید در صحنه حضور داشته باشیم، هم تکلیف و هم دستور امام (ره) است. نباید رهبر را تنها بگذاریم. صحبت‌های من و خانواده‌ام برای منصرف کردن ایشان فایده‌ای نداشت. مهدی در تاریخ نهم اسفند ماه سال ۶۴ به منطقه عملیاتی والفجر ۹ اعزام شد و در آن جا به شهادت رسید.

خاطره‌ای از حضور شهید مهدی در جبهه

حسین عارفی(همرزم شهید مهدی): دهم اسفند ماه ۱۳۶۴ شب قبل از اعزام به عملیات والفجر ۹ در مقر بهداری امیر آباد در حال استراحت بودیم. ساعت حدود ۱۲ شب به بعد بود‌. به ما اعلام کردند که هر کسی جداگانه وصیت نامه‌ای بنویسد. من به همراه یدالله جایدری، مهدی موسی زاده، جعفر منتظری و چند نفر از دوستان، شروع به نوشتن وصیت نامه کردیم. چراغ‌ها روشن بود و هر کدام سعی کردیم هم مطلب خوب و هم خوش خط بنویسیم.

به همین خاطر چند برگه‌ای را مچاله کردیم و دور انداختیم. در حین نوشتن وصیت نامه بودیم که چراغ ها را خاموش کردند و به اصطلاح خاموشی دادند. با این حال مهدی موسی زاده دست از نوشتن برنداشت و با استفاده از فانوس و نور کمی که داشت وصیت نامه خود را با یک حال عجیب نوشت. آن شب، اکثراً بعد از خاموشی موتور برق دست از نوشتن برداشتیم و برگه‌ها را کنار گذاشتیم، اما مهدی دست از وصیت برنداشت و نوشته‌اش را با نثار خون پاکش آسمانی کرد.

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «این وصیت‌نامه‌هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه آن مى‌کردند، به‌خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت‌نامه‌ها را که انسان مى‌خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى‌بیند و خودش منقلب‌کننده و درس‌دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است»

پایان پیام

منبع: فارس

کلیدواژه: شهادت ماهی ها هلال احمر سیب زمینی شهید مهدی شهر ایلام اسفند ماه وصیت نامه ماهی گیری صید محمد خاطره ای برای ما تخم مرغ ماه سال مهدی هم بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۸۲۹۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

مروری بر آثار ایرانی در بینال ونیز/ آنجا که نگاه پایان می‌گیرد

خبرگزاری مهر-گروه هنر-آزاده فضلی؛ غرفه ایران در شصتمین بینال هنر ونیز از ظهر روز ۸ اردیبهشت ماه با حضور محمدرضا صبوری سفیر ایران در ایتالیا از غرفه ایران رسماً آغاز به کار کرد. در این دوره از بینال هنر ونیز، ۵ هنرمند ایرانی نقاش با موضوع «کودکان غزه» اثر دارند.

در بیانیه جمهوری اسلامی ایران در شصتمین بینال هنر ونیز با عنوان «هنر بدون مرز» و به قلم محمد خراسانی زاده رییس پاویون ایران آمده است:

«ما انسان‌ها فرزندان آدم و حوا همه از یک ریشه و یک خانواده‌ایم و برادران و خواهران یکدیگر محسوب می‌شویم. شادی‌ها و غم‌هایمان مشترک است، اندوه و درد و ستم دیدن هر ملتی برایمان تلخ است و موفقیت و شادکامی هر ملتی بدون تضییع حقوق دیگران برای همه شادی آفرین خواهد بود پس در چنین شرایطی چگونه می‌توانستیم بی تفاوت بمانیم و سکوت پیشه کنیم؟ پس اگر بنی آدم اعضای یک پیکرند باید زبان رسای هنر را به عنوان فریادی غضب آلود در اعتراض به این ظلم بی سابقه به کار می‌گرفتیم و با دست هنرمندان چیره دست و صاحب نام ایران اسلامی گوشه‌هایی از ستمی که بر هم‌نوعان مان می‌رود، نمایان می‌ساختیم. چنان که شاعر ایرانی سعدی شیرازی چنین سروده است:

بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

شعار «خارجی ها همه جا» در شصتمین دوسالانه هنر ونیز زمینه مناسبی را فراهم کرد که جمهوری اسلامی ایران عنوان بنی آدم اعضای یک پیکرند را برای نمایشگاه رسمی خود برگزیند تا یادآوری کند که به دور از هیاهوهای رسانه ای، هنری دارای ارزش والاتری است که شان انسان ها را محترم بشمارد و عدالت و شرافت و انصاف را به روشنی ترسیم کند.

در غرفه ایران کوشیده‌ایم تا مرزهای قراردادی بین کشورها را برداریم و از دریچه انسانیت بخشی از لحظه های اندوهناک تاریخ این روزهای بشریت را به تماشا بنشینیم، گاه با آثار تجسمی که نوآورانه و خلاقانه حرف هایی تازه برای گفتن دارند، گاه با چیدمانی که مخاطب را در موقعیتی متفاوت قرار می دهد، گاه با فناوری واقعیت مجازی که پدیده های فیزیکی را به چالش می کشد و گاه با تلألو تصویر در هنر آینه کاری ایرانی که همچون درخشش ستارگان در میانه کهکشان‌ها نور امید را برای روزگاری بهتر بر تاریکی های امروز دنیا می‌تاباند. البته همه این ها نمونه‌های کوچکی از هنر هنرمندان ایرانی است که مرزها را شکسته‌اند و پیامی است از وارثان تمدن هشت هزار ساله ایران که بر دیوارهای بنایی در شهر کهن ونیز برنشسته‌اند. آن روز فرا خواهد رسید که رنج‌ها و ظلم‌ها به پایان می‌رسد؛ مرزهای غیر واقعی فرو خواهد ریخت و همه انسان ها یک امت واحد خواهند شد.

این روزها کام همه جهانیان از آن چه بر مردم مظلوم و مقتدر فلسطین می‌گذرد، تلخ شده است. در این نقطه از دنیا جنایاتی شگرف در حال وقوع است که بهتر است نام آن را نسل کشی و جنایت علیه بشریت بگذاریم. کودکان بی پناه فلسطینی تنها به جرم این که در سرزمین مادری شان به دنیا آمده اند و فقط به این علت که فلسطینی هستند. روزهایشان را با بمب، موشک، کشتار، گرسنگی و آوارگی به شب می رسانند و شب هایشان را با ترس و واهمه می گذرانند.»

همچنین، امیر عبدالحسینی مدیر هنری، پژوهشگر و کیوریتور ارشد غرفه ایران در شصتمین بینال هنر ونیز متنی با عنوان «والایی؛ در سرزمینی که برای صلح آفریده شد» نوشته است:

«هنرمند به جای همه آنان سخن می‌گوید که قادر به سخن گفتن نیستند. این کلام آندره تارکوفسکی سینماگر نامدار روس است که هنرمند را به مثابه یک پیامبر می‌دانست؛ چرا که هنرمند «زیبایی» را همراه با آیینه‌ای اخلاقی می‌آفریند اما آن‌جا که هنرمند قادر به سخن گفتن نیست تکلیف چه خواهد بود؟ آنجا که موضوع بزرگتر از توان و داشته‌های هنرمند است، چه باید کرد؟ فرض کنید نویسنده‌ای، نقاشی یا فیلمسازی بخواهد عظمت و اندوه و ایثار مردم غزه را بیان کند. چنین چیزی شدنی است؟ هنرمند و نویسنده هر چه بکوشد نمی‌تواند اقیانوس این واقعه را آن‌گونه که رقم خورده در ظرف هنر و کلام بریزد. با این همه آموزه‌های ما تعریفی جامع تر از هنر ارایه می‌دهد و افعال بلند مرتبه ای را برابر با هنر می داند. در آرمان شهر فلاسفه غرب و شرق و نگاه فیلسوفان اسلامی هنری ارزشمند است که فضایل والا به همراه داشته باشد و این فضایل همان است که در شهادت این نظر کرده‌های بهشت خداوند به زیباترین شکل نمایان شده است. آیا در شهادت هزاران کودک معصوم غزه چیزی جز دیدن موقعیت است. این نظریه توصیف تجربه های نامتناهی مانند ایمان، امید، شکوه، شگفتی ستایش، هراس مرگ و ... را شامل می‌شود و به امور فراموش ناشدنی تاب نیاوردنی و از همه مهمتر تفکر برانگیز اشاره دارد. از نظر لیوتار امر والا در نمایش امور نمایش ناپذیر معنا می‌یابد و به تصویرگری نوعی از احساس می‌پردازد که تخیل انسان قادر به درک عظمت و قدرت آن نیست.

از این منظر است که هنر نقاشان صاحب نامی چون مرتضی اسدی، کاظم چلیپا، غلامعلی طاهری، عبدالحمید قدیریان و مصطفی گودرزی اهمیت مضاعفی دارد و تجربه نابی از زیباشناختی «هنر والا» را به نمایش می‌گذارد. بازنمایی عنصر ناب هنری یکی از سه موضوعی است که کاندینسکی لازمه شکل گیری هر اثر هنری می‌داند. این نقاش و نظریه پرداز هنر، شرط دیگر را چنین می‌داند که هنرمند فرزند زمانه خودش باشد و اثر او بازتاب کاملی از تجربه هایش را منعکس کند. دارا بودن بیان و سبک فردی سومین خصوصیت اثر هنری از دیدگاه کاندینسکی است. سه ویژگی مهمی که در آثار این هنرمندان نقاش نمایان است تا تصویری از «والایی» را به کودکان غزه و به آیندگان تقدیم کنند. این همان تفاوت «امر جمیل» و «امر جلیل» و به تعبیری هنر زیبا و هنر والا است که در اندیشه فلاسفه ای چون لیوتار مطرح شده است. از سخن این اندیشه گر قرن بیستم چنین بر می آید که وقایعی وجود دارد که احساس و ادراک می شود اما قابل بیان نیست و وظیفه هنرمند بازنمایی آن است.»

در ادامه گزارش، به قطعه شعر محمود درویش که کنار آثار هنرمندان قرار داده شده و پیشینه هنرمندانی که آثارشان در بینال هنر ونیز ارایه شده است، اشاره می‌کنیم.

جز قلبش چیزی نیافتند

مرتضی اسدی نقاش ایرانی است که پس از اخذ مدرک کارشناسی در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تحصیلات تکمیلی خود را در رشته تصویرسازی در همان دانشگاه ادامه داد. سپس برای تحصیل در مقطع دکتری در رشته تاریخ هنر و باستان شناسی هنر اسلامی به دانشگاه پاریس سوربن رفت. اما سپس تحصیل را رها کرد و برای پایان دوره دکتری رشته پژوهش هنر به ایران بازگشت. اسدی به عنوان طراح و نقاش در نمایشگاه های گروهی و انفرادی بسیاری در ایران و سطح بین المللی شرکت کرده است. او برنده جایزه سوم طراحی تمبر پستی به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد اعلامیه جهانی حقوق بشر در توکیو و برنده جایزه دوسالانه نقاشی جهان اسلام است. وی عضو هیات علمی دانشگاه هنر شاهد و عضو انجمن نقاشان ایران (AIP) است. وی دبیر و عضو هیات داوران جشنواره ها و رویدادهای هنری متعدد، استاد راهنما و مشاور پایان نامه های دانشگاهی بوده و با انتشارات هنری دانشگاهی همکاری داشته است.

تابلوی نقاشی مرتضی اسدی که همچون دیگر آثار اسدی تابلویی مفهومی است، هم به صورت اصل اثر نمایش داده شده و هم برای آن نمایشی ویژه در نظر گرفته شده است. همچنین قطعه شعر محمود درویش با عنوان «جز قلبش چیزی نیافتند» نیز در توضیحات این تابلو قرار دارد که شنیدنی هم است؛

سینه‌اش را تفتیش کردند

و جز قلبش چیزی نیافتند

قلبش را تفتیش کردند

غیرِ ملت‌اش چیزی نیافتند

صدایش را تفتیش کردند

به غیر اندوهش چیزی نیافتند

اندوهش را تفتیش کردند

جز زندانش چیزی نیافتند

زندانش را تفتیش کردند

جز خودشان را در بند نیافتند

و شب، شب بود

و آوازخوان، آواز می‌خواند ...

شهیدی است که شهیدی آن را حمل کند

مصطفی گودرزی هنرمند و پژوهشگر هنر ایرانی است. وی پس از اخذ مدرک کارشناسی در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، به فرانسه رفت و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته هنرهای تجسمی از دانشگاه رن فرانسه دریافت کرد. سپس به طور همزمان ۲ دوره دکتری را به پایان رساند. پس از بازگشت به ایران به عضویت دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درآمد و اکنون استاد گروه آموزش عالی است. وی علاوه بر نقاشی، در زمینه طراحی گرافیک، ساخت فیلم مستند، پژوهش، ترجمه و تالیف کتاب نیز فعالیت داشته است. گودرزی در موسسات مختلف هنری-علمی و فرهنگی حضور فعال دارد که از جمله آنها می‌توان به ریاست گروه هنرهای تجسمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران اشاره کرد. رییس گروه هنرهای تجسمی فرهنگستان هنر ایران، مشاور هنری موزه هنرهای معاصر تهران، طراح و مشاور در چندین نمایشگاه داخلی و بین المللی، سردبیر چندین نشریه تخصصی هنری و ... تالیف کتاب، ترجمه و تحقیق از دیگر فعالیت های اوست.

در کنار اثر مصطفی گودرزی شعر محمود درویش با عنوان «شهیدی است که شهیدی آن را حمل کند» آمده است:

اگر از تو درباره غزه پرسیدند ...

بگو به آن‌ها:

در آن‌جا شهیدی است،

که شهیدی آن را حمل می‌کند،

و شهیدی از وی عکس می‌گیرد،

و شهیدی او را بدرقه می‌کند،

و شهیدی بر وی نماز می‌خواند

خانه‌ای که یک در دارد

کاظم چلیپا هنرمند سرشناس ایرانی تحصیلات هنری خود را در دانشکده هنرهای زیبای تهران آغاز کرد. او کارشناسی ارشد نقاشی خود را از دانشگاه تهران، دانشکده هنرهای زیبا دریافت کرد و دکترای خود را به پایان رساند. کارشناس پژوهش هنر دانشگاه هنر شاهد پدرش مرحوم حسن اسماعیل زاده (چلیپا) از آخرین هنرمندان نهضت نقاشی قهوه خانه ای بود. چالیپا در نمایشگاه های بین‌المللی شرکت کرده و جوایزی مانند جوایز برس طلایی ژاپن را دریافت کرده است. او مدرس دانشگاه است و در رویدادهای هنری متعددی به عنوان عضو هیات داوران شرکت کرده است. چلیپا عضو هیات علمی دانشگاه هنر است. «آسمان چلیپا» و «رنگ خیال» ۲ فیلم مستندی هستند که بر اساس زندگی و آثار این هنرمند ساخته شده‌اند.

شعر محمود درویش بر اثر کاظم چلیپا با عنوان «خانه‌ای که یک در دارد» به شرح زیر است:

و دو پنجره

روی ساحل دخترکی است

و برای دخترک، خانواده‌ای

و برای خانواده، خانه‌ای

و خانه دو پنجره دارد و یک در ...

روی دریا ناوچه‌ای است

سرگرم شکار رهگذرانی

که بر ساحل قدم می‌زنند:

چهار، پنج، هفت

بر ساحل فرو می‌غلتند...

جیغِ دخترک از ساحل فراتر می‌رود

فراتر از شبی کویری،

اما پژواکی وجود ندارد

دخترک فریادی ابدی می‌شود

در اخبارِ فوری

که اکنون دیگر فوری نیست،

زیرا هواپیماها بازگشته‌اند

تا بمباران کنند

خانه‌ای که یک در دارد و دو پنجره!

آنجا که نگاه پایان می‌گیرد

غلامعلی طاهری هنرمند ایرانی دارای مدرک کارشناسی ارشد نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و یکی از بنیانگذاران دانشگاه شاهد است. طاهری در عرصه های هنری، فرهنگی و علمی، سمت های مختلفی به عنوان رییس موزه هنرهای معاصر تهران، قایم مقام دانشگاه شاهد، عضو هیات داوران مسابقات هنری، مؤسس انجمن علمی هنرهای تجسمی ایران و … داشته است. طاهری با ارایه سخنرانی‌های تخصصی و شرکت در نمایشگاه های انفرادی و گروهی متعدد در ایران و عرصه بین المللی حضور فعالی داشته است.

غلامعلی طاهری درباره اثرش که تاکنون جایی دیده نشده است، به خبرنگار مهر گفت: این تابلوی نقاشی تصویری از کودکان غزه را که در حال گریه در آغوش مادرشان هستند، خانه‌هایی که ویران شده‌اند و مادری که در حال فریاد زدن است و دستش رو به آسمان و در حال استغاثه است، نشان می‌دهد. از دور نیز تانک‌های اسراییلی در حال حمله هستند و تصویری غم انگیز از فاجعه غزه نمایش می‌دهد. این نقاشی رئال است و با فضایی تیره و رنگ‌های تیره کار شده است. من فکر می‌کنم برای بیان بسیاری از موضوعات، با حفظ جنبه‌های هنری، بیانی رئال بسیار مناسب است؛ به همین دلیل در حال حاضر آثارم را رئال خلق می‌کنم.

قطعه شعر محمود درویش با عنوان «آنجا که نگاه پایان می‌گیرد» برای این تابلو انتخاب شده که عبارت است از:

برادرانی داریم

دوست‌مان می‌دارند

تماشای مان می‌کنند

می‌گریند

و در خلوت خود می‌گویند:

«ای کاش این محاصره اینجا …»

کلام در گلو می‌ماند

و پایان نمی‌گیرد.

رهایمان نکنید

تنهایمان نگذارید

سلام خداوند بر فرزند شهیدت

عبدالحمید قدیریان هنرمند ایرانی دارای لیسانس نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه هنر تهران است. قدیریان علاوه بر نقاشی، مجسمه‌ها، طراحی صحنه و لباس و آثار مستند متعددی ارایه کرده است. قدیریان طراحی صحنه و لباس بسیاری از فیلم‌های سینمایی و سریال های تلویزیونی را در کارنامه خود دارد که برای سریال «مریم مقدس» سیمرغ بلورین جشنواره بین المللی فجر را دریافت کرد. خانه سینما به او برای طراحی صحنه و لباس برای «ملک سلیمان» جایزه داد. وی همچنین عضو هیات داوران جشنواره‌های بین المللی فیلم فجر و مدیر اجرایی اولین مراسم افتتاحیه المپیک بانوان بوده است. قدیریان تالیف بسیاری از کتاب ها و انتشار مقالات متعدد و برگزاری نمایشگاه های انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور را در کارنامه دارد.

در کنار اثر قدیریان، قطعه شعر محمود درویش با عنوان «سلام خداوند بر فرزند شهیدت» آمده است:

در محضر پدر،

به سوگ پسر نشسته‌ایم؛

«سلام خداوند بر فرزند شهیدت»

اندکی دیگر

میلاد یکی کودک را

شادباش می‌گوییم

کد خبر 6091769

دیگر خبرها

  • اعلام ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع )در حرم مطهرحضرت شاهچراغ(ع)
  • ویژه‌ برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در شاهچراغ اعلام شد
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق (ع) در حرم شاهچراغ
  • ویژه‌برنامه‌های سالروز شهادت امام صادق(ع) در حرم شاهچراغ
  • خانه مادر شهیدی که دیوارهایش مزین به عکس شهدا است
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • نماز خواندن مرد غزه‌ ای زیر آوار ساختمان
  • حمله به نمازگزاران در گذره ولایت هرات
  • ببینید | نماینده اصولگرای مجلس تقصیر هک شدن سامانه مجلس را گردن عضو شورای شهر انداخت!
  • مروری بر آثار ایرانی در بینال ونیز/ آنجا که نگاه پایان می‌گیرد